داستان اسارت بدون یک شلیک 22
گنجینه پنهان در سینه یاران
جمع آوری خاطرات شهداء و ایثارگران کوی نیرو
درباره وبلاگ


به وبلاگ گنجینه پنهان خوش آمدید. ارزش زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. مقام معظم رهبری شما می توانید از ادامه دهندگان آن باشید، همت کنید... از همه‌ی یاران تقاضا می‌کنیم که خاطرات خودشان را دریغ نکنند؛ زیرا دریغ ‌کردن خاطرات به نوعی به فراموشی‌ سپردن دوران جنگ است.
نويسندگان
شنبه 23 فروردين 1393برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : محمدرضا مروانی

افتخار جانبازی 7

حدود یک هفته گذشت و از دکتر خبری نبود. خانم دکتری که در اتاق عمل بالای سرم بود وارد اتاق شد، اسمش سروان نوال بود، و احوالم را جویا شد. به او گفتم: همیشه همین طور یک هفته بعد از عمل جراحی به بیمارانتان سر می زنید؟ جوابی نداد. از او علت قطع عضو را جویا شدم. گفت: ما قصد نداشتیم پایت را قطع کنیم، ولی وقتی پایت را شکافتیم دیدیم که نسوج وبافت های آن خراب و مرده بودند و حالتی از گندیدگی داشت، مجبور شدیم قطعش کنیم به عبارتی ما برای وصل آمدیم نی برای فصل ... موضوع را پذیرفتم و پس از دادن توصیه های لازم به پرستاران آنجا را ترک کرد.
دو پرستار در این بخش با ما در ارتباط بودند، هر دو حسین نام داشتند ولی از نظر اخلاقی کاملا متفاوت بودند. پس از خروج دکتر از اتاق حسین بد اخلاق با ورقی آمد و گفت: امضا کن. گفتم: این چیه که من باید امضا کنم؟ گفت: فرم اجازه عمله. گفتم: چرا باید الان بیاورید تا آن را امضا کنم. گفت: من نمی دونم، باید امضا کنی. از امضای آن فرم سرباز زدم. او اصرار کرد و من انکار. در حالی که عصبانی شده بود با نوک خودکار به سینه ام زد و گفت: تو باید امضا کنی. وقتی این رفتار او را دیدم، گفتم: تا نماینده صلیب سرخ اینجا نیاید، من امضا نمی کنم. تو پرستاری، اسیر و غیر اسیر نباید برایت فرقی کنه، مراقبت از سلامتی بیماران وظیفه شماست. گویی با دیوار صحبت می کردم، او با عصبانیت در اتاق را قفل کرد و رفت.
دو روز از این ماجرا گذشت. شب با هم اتاقیم صحبت امضای فرم پیش آمد و گفت: حال که کار از کار گذشته است امضا می کردی و برای خودت دردسر درست نمی کردی. منطقش را پذیرفتم، گفتم: من می خواستم امضا کنم اما رفتار زشت حسین پرستار عراقی مانع شد آن را امضا کنم. رفتار بی ادبانه پرستار مرا جرئ کرد و از امضای فرم سرباز زدم و نمی دونم عواقب حقوقی امضا کردن و نکردن آن چیست، امضا کنم چه می شود و اگه امضا نکنم چه می شود! باشه اگه فردا فرم را آوردند امضا می کنم.
صبح فردا برای نظافت اتاق، پرستار دوم که نامش نیز حسین بود، وارد اتاق شد و با هم آشنا شدیم و آرام گفت: اسمم حسینه و از دوستان شما هستم من شیعه ام، اگه کاری داشتید به من بگید. موقع بیرون رفتن به ماجرای امضا اشاره کرد و گفت: تمومش کن امضا کن بره. به اثر خودکار حسین روی دشداشه ام اشاره کردم و گفتم: با بد اخلاقی کار پیش نمی ره، ولی به حسین بگو برای امضا بیاید. رفت وچند دقیقه بعد حسین بداخلاق وارد اتاق شد و گفت: امضا کن. گفتم اگه روز اول مثل حسین حرف می زدی و تندی نمی کردی کار تمام شده بود. بالاخره امضا کردم و ماجرا تمام شد.

ادامه دارد...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پیوندهای روزانه



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 185
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 185
بازدید ماه : 626
بازدید کل : 21495
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1

چاپ این صفحه